قراردادهای طویل المدت

+0 به یه ن

یکی از مطالبات نیروهای چپ، ملزم کردن کارفرما به استخدام با قراردادهای طویل المدت و ترجیحا به طور رسمی است به گونه ای که کارفرما نتواند به آسانی عذر کارگر یا کارمند را بخواهد. به نظرم  اصرار بر این مطالبه در بسیاری از موارد با واقعیات دنیای امروز نمی خواند. برخی از کارمندان یا کارگران تنها در یک موضوع مهارت دارند.  در دنیای امروز تکنولوژی سریع عوض می شود و مهارت آنها را بی فایده می سازد. آیا باید اصرار داشت که کارفرما این کارگر یا کارفرما را نگاه دارد؟ به نظر من، خیر! چون اصرار بر حفظ نیروی انسانی ای که دیگر مهارت وی به درد نمی خورد اینرسی صنعت وتولید را بسیار بالا می برد و باعث می شود که صنایع و ... پویایی لازم را از دست بدهند و نتوانند در بازار رقابت خود را حفظ کنند.

به این ترتیب کل اقتصاد عقب می رود و در نهایت همان کارگر و کارمند هم ضرر می بینند.

اگر آن کارمند یا کارگر شغلش را از دست بدهد اما اقتصاد پویا باشد می تواند دوباره شغل بیابد اما اگر در همان شغل قبلی به طور نامولد بماند بیشتر ضرر می بیند.

باید نقطه بهینه ای باشد. مثلا بیمه بیکاری برای شش هفت ماه باشد یا چیزی شبیه آن . باید بررسی کرد و نقطه اپتیمم را یافت. نباید ایدئولوژیک یا احساسی با  این مسئله برخورد نمود.

------------

دو نفر از نوشته بالا با ایموجی  بیزاری جسته اند. جالبه برام بدونم راه حل آنها چیه؟ وقتی تکنولوژی عوض می شه و مهارت های تعداد زیادی کارگر و کارمند که باید سر ماه به آنها حقوق بده به کار  کار خانه یا کارگاه یا شرکت یا …. نمی خوره کارفرما باید چه کنه؟ چه طور حقوق آنها را تامین کنه؟ وقتی کارشان به درآمد شرکت نمی انجامه کارفرما از کجا حقوق آنها را تامین بکنه


-----

چندی پیش مطالبی با موضوعیت تقابل چپگرایی و سرمایه داری منتشر کردم. بحثم نیمه تمام ماند. می خواهم آن بحث مهم را ادامه دهم. شاید نظرات این جانب، ارزش چندانی نداشته باشد اما سئوالاتی که در نوشته ها مطرح شده اند سئوالات مهمی هستند که باید به آن پرداخته شود. متاسفانه در فضای مجازی و حقیقی نمی بینم در این موضوعات بحث کافی شود. همان طوری که ۴۰-۵۰ سال پیش «چپ زدن»  مد بود الان هم انگار بین دانشجویان تحصیلات تکمیلی بیزاری جستن از چپ مد شده و افه روشنفکری حساب می شه.من چند نفر از دانشجویان فوق لیسانس دور وبر را دیده ام که با ژستی خاص ادعا می کردند که از چپگراها گریزانند. بعید می دانم این دانشجویان واقعا بدانند سئوالات و مسایلی که چپ های یک مقدار عمیق تر می خواهند برایشان پاسخ بیابند چیستند. احتمالا از یکی دو اقتصاد دان راستگرا شنیده اند که  ریشه همه مشکلات ما  این هست که در برهه ای از زمان ایده های چپ درکشور برگرفته شدند  و ازهمین نتیجه گرفته اند که بیزاری جستن از چپگراها «شیک» هست.

(یک سری از اقتصاددان هایی که برای خودشان نیمچه-سلبریتی هستند در دوره روحانی زیاد از این  حرف ها می زدند. مصادره های اول انقلاب البته نسخه ویرانی اقتصاد کشور بود. اما قبول ندارم که برخی از سیاست های آن دوران که رنگ و بوی چپ می داد ویرانگر بوده باشد. آموزش رایگانی که نسل ما در دهه شصت و هفتاد دید، در یک کشور جهان سومی دستاورد مهمی بود. بیشتر ما هرچه داریم از همان آموزش داریم.

سیاستگذاری درستی اگر باشد همین آموزشی که ما دیده ایم ثمرها به همراه خواهد داشت.

سیاست کوپنی در دوره جنگ و به مدیریت آقای مهندس موسوی  مشکلات زیادی برای طبقه برخوردار به وجود آورد اما اگر آن سیاست  نبود، کمبود مواد غذایی و بهداشتی و قحطی در طبقات فرودست- به مانند زمان جنگ جهانی اول و دوم- بیداد می توانست  کند.

 اون وقت الان ما یک نسل پرجمعیت دهه شصتی داشتیم که علاوه بر همه مشکلات فعلی به دلیل فقر غذایی و بهداشتی در کودکی هزاران مرتبه بیشتر مشکلات جسمی داشت! بیا و جمعش کن! جنگ فاجعه هست. ترکیب جنگ با سرمایه داری افسارگسیخته فاجعه بارتر! باز خوبه که آن زمان شیوه های چپگرایی غالب بودند)

 

علی رغم ژست های چپ-گریزی که از برخی دانشجویان سر می زند بعید می دانم که جوانان امروز به راستی راستگرا شده باشند. همان نوشته من در مورد قرارداد طویل المدت که اندکی رنگ و بوی راستگرایی می داد  در بین  جوانان نامحبوب واقع شد! اینها مسایلی هستند که باید به آنها اندیشید و پاسخ هایی یافت که عملی باشد.

من بعد از چند روز بحث چپگرایی و راستگرایی را از سر خواهم گرفت.

اگر نوشته های قبلی مرا نخوانده اید، خواهش می کنم در چند روز آینده مطالعه فرمایید:

http://yasamanfarzan.arzublog.com/category/8979/1

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فراتر از حسد بردن به پولدار تر از خود

+0 به یه ن

متاسفانه در ایران و سایر کشورهای شرقی، یک عده چپگرایی  را به حسد طبقه متوسط به طبقه ثروتمند فروکاسته اند. در ادبیات و نگرش این عده ، ثروتمندان  از دم افراد طماع و حریص و بی رحم هستند  که خون فقرا را در شیشه می کنند. در این دیدگاه  احتمال هرگونه استعداد یا ابتکار عمل اقتصادی    در راه  ثروتمند شدن، انکار می شود و تنها علت ثروتمند بودن یا شدن، خوردن حق دیگران تلقی می گردد.  .  در این نگرش فقرا هم چندان چنگی به دل نمی زنند بلکه یک عده افراد بی دست و پا ی مظلوم  هستند که نیاز به قیمومیت چپگراها دارند. طبعا من به هیچ بخش از این نگرش و هیچ کدام از این ادعا ها باور ندارم. خوبی و بدی افراد ربطی به میزان ثروت آنها ندارد. هم بین ثروتمندها و هم بین فقرا افراد خوش قلب و مهربان و نیز افراد حریص و بدجنس وجود دارند. یک مشاهده سرسری هم به دور وبرمان بیاندازیم همین را می بینیم.

استعداد اقتصادی، مانند استعداد موسیقایی یا نقاشی یا استعداد فیزیک و ریاضی واقعیت دارد. برتر از سایر انواع استعدادها نیست ولی واقعیت دارد.  برخی از آدم ها هستند که  راه کار های اقتصادی هوشمندانه می اندیشند و طبعا پولدار می شوند. هر پولداری لزوما خون بقیه را در شیشه نمی کند!. برخی از آنها راهکارهای هوشمندانه اقتصادی در پیش می گیرند و ثروتمند می شوند. فقرا، افرادنیازمند قیمومیت چپگراها نیستند. خودشان می توانند تشکل تشکیل دهند و از حقوق خود دفاع کنند. دست آخر این که چپگرایی به معنای دشمنی با  اغنیا و صغیر پنداشتن فقرا نیست.  اگر بود چنگی به دل نمی زد اما چپگرایی بسی فراتر از این هست.


چپگرایی را نباید به بدگویی از همسایه ای  که ماشین مدل بالاتر از ما دارد فروکاست!

مطالبات چپگراها بسی ارزشمند تر و والاتر از این حرفهاست. دایره فاخر مطالبات چپگراهای واقعی بسی وسیع هست. برخی از مطالبات چپگراها عبارتند از 

۱) آموزش رایگان عمومی ۲) خدمات بهداشتی و درمانی رایگان و یا ارزان عمومی ۳) حفظ محیط زیست ۴) بالا بردن استانداردهای ایمنی ۵) مناسب سازی شهرها برای معلولان ۶) بالا بردن امنیت شغلی  و اجبار کارفرما به رعایت  حقوق کارگر و کارمند به هنگام تعدیل سازی نیرو ۷)  حفظ میراث فرهنگی ۸) جلوگیری تصرف اماکن عمومی شهری ومنابع طبیعی توسط بخش خصوصی و محرومیت اقشار دیگر از آنها و و و و و 

همه اینها مطالبات دوست داشتنی ای هستند اما  هزینه و خرج دارند. سئوال این هست که خرج و هزینه آنها چه طور باید تامین شود و آیا به هزینه آن می ارزد یا خیر؟! الان باید به این سئوالات پرداخت. به جای کوبیدن «چپول ها »  و فحش باران کردن آنها باید در مورد پاسخ دادن به این قبیل سئوالات به یک اجماع ملی رسید. با حذف چپ ها و کوبیدن آنها آینده درخشانی نمی توان ساخت.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا درکشورهای مقصد مهاجران، چپگراها بیرون ریخته شده اند؟

+0 به یه ن

سالهاست که عده ای بر سر چپگراها می کوبند که شما اگر راست می گید چرا به کشورهای کمونیستی نمی روید و سر از کشورهای سرمایه داری در می آورید؟ واقعیت این هست که  این روزها چپگرا یا راستگرا نه تمایلی به مهاجرت به  اندک کشورهای کمونیستی باقیمانده دارند نه تمایلی به کشورهای راستگرای افسارگسیخته که در 

آن همه چپ ها را حذف کرده اند. هیچ کدام از این دو  نوع این کشور، جای زندگی نیست!  عموم افراد- اعم بر چپگرا و راستگرا- تمایل به مهاجرت به کشورهایی دارند که نه چپ خالص هستند و نه راست خالص! بلکه دموکراسی هستند و نظامشان به گونه ای است که هم چپگراها و هم راستگراها در آن امکان عرض اندام می یابند و هر دو  استعدادهایشان را شکوفا می کنند و در نهایت همدیگر را مهار می کنند و  راه افراط گرایی را بر دیگری می بندند. این جور جوامع و کشورها هستند که فضای شکوفایی به وجود می آورند و برای مهاجران دلپذیر- یا دست کم قابل تحمل- می باشند.


کشورهای  پیشرفته اروپایی هیچ کدام سرمایه داری خالص نیستند. عموما در آنها احزاب راستگرا و چپگرا هر دو فعال هستند. در رقابت های  انتخاباتی، گاهی این دست بالا می گیرد و گاهی آن. معمولا در زمان راستگراها اقتصاد وضع بهتری -ولو به طور موقت -می گیرد اما وضع عدالت اجتماعی بدتر می شود. در نتیجه نارضایتی بالا می رود و آن یکی در انتخابات بالامی آید. چپ ها دولت رفاه به وجود می آورند. وضع عدالت اجتماعی بهتر می شود اما وضع اقتصاد با فرار سرمایه بدتر می شود. باز نارضایتی بالا می گیرد و به این ترتیب قدرت می چرخد.

وقتی هم که راستگراها در قدرت هستند باز هم تشکلات مدنی چپگراها فعال و موثرند و نمی ذارند که راستگراها به طور لجام گسیخته بتازند. تشکلات مدنی  چپگراها حتی وقتی راستگراها بر سر قدرت هستند مانع از این می شود که محیط زیست زیاد تخریب شود و یا اماکن عمومی شهری به تصرف بخش خصوصی در آید یا ساخت و ساز بی رویه و خلاف اصول شهرسازی صورت گیرد. به این دلیل هست که طبیعت شان سالم و شهرهایشان قابل زیست می ماند.


هرچند آمریکا کشور سرمایه داری است اما ابدا چنین نیست که چپگراها در آن قدرت و نفوذی نداشته باشند. در دانشگاه های آمریکا چپگراها قدرت برترند.  انواع و اقسام گروه های محیط زیستی ، فمینیستی، میراث فرهنگی، صلح طلب، طرفدار حقوق معلولان و.... هستند که در حوزه فعالیت خود نفوذ قابل ملاحظه دارند و یکه تازی های سرمایه داری را  مهار می کنند. این گروه های   چپ میانه حذف نشده اند. اگر حذف می شدند آمریکا هم می شد جایی ویران که زندگی در آن لطفی نداشت.

دیگه «ممل»، رویای آمریکا نداشت!

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

خانیم سیندیران قابین سسی چیخماز

+0 به یه ن

خانیم سیندیران قابین سسی چیخماز= وقتی «خانم خانه» ظرفی می شکنه صداش در نمی آد (تلویحا یعنی اگر به جای خانم خانه یکی از خدمتکاران ظرف را می شکست در خانه غوغا می شد اما وقتی خانم خانه می شکنه موضوع کم اهمیتی تلقی می شه.)

حالا چی شد  یاد این ضرب المثل افتادم؟!

این روزها مد شده توی سر چپگراها می زنند و آنها را چپول می خوانند. اغلب حملات به چپگراها با ادبیات ورفتارهای لمپنانه انجام می گیرد. اما این لمپن ها پشتوانه ای از افراد یک مقدار مودب تر و با فرهنگ تر هم دارند که دست روی این نکته صحیح می گذارند که  کشورهای کمونیستی  عموما از نظر اقتصادی و فساد مالی داغون شده اند. اما نکته اینجاست که کشورهای بسیاری هم بوده اند که سرمایه داری افسارگسیخته بر گرفته اند. در آمریکای لاتین یا در اروپای شرقی بعد از فروپاشی بودند کشورهایی که به شرکت های آمریکایی چراغ سبز کامل نشان دادند و وام های آن چنانی با توکل و ایمان به سیستم سرمایه داری گرفتند و بعد، به ذلت و خواری ای گرفتار شدند ده مرتبه بدتر از ذلت و خواری کشورهای کمونیست زده که این همه روی بدبختی شان مانور داده می شود.

منتهی رسانه های مرجع وابسته به همان سیستم سرمایه داری زیاد به آن نمی پردازند. خانیم سیندیران قابین سسی چیخماز.

باز هم به این موضوع خواهم پرداخت. جا دارد بسیار بسیار به این موضوع پرداخته شود.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

آیا درست هست که افراد را از زندگی خودمان و گروه های و جریان ها را از صحنه سیاسی کشور حذف نماییم؟

+0 به یه ن

من اینجا می خواهم در مورد درستی یا نادرستی این کار صحبت می کنم. این که چنین توانمندی ای داریم یا نداریم نکته دیگری است.  با فرض این که توانمندی آن راداریم سئوال را مطرح می کنم. معیار درستی یا نادرستی را فایده گرایی می گیرم نه  معیار اخلاقی.

منظورم  از حذف، این نیست که 

آیا مجازیم افراد را بکشیم یا نه. قطعا اخلاقا مجاز به چنین کاری نیستیم اما سئوال این هست که آیا درست هست با افرادی قطع رابطه کنیم یا ارتباطمان را با وی کم نماییم. این دیگه دست خودمان هست که با چه کسی نشست و برخاست نماییم. بحث اخلاقی نیست. بحث فایده و زیان هست.

قطعا حذف افرادی که  برخی بیماری های روانی نظیر خودشیفتگی یا اسکیزوفرنی دارند شرط عقل هست. افراد خودشیفته ۱۰-۲۰ درصد جامعه را تشکیل می دهند. یعنی به طور متوسط از هر ۱۰ نفر که می شناسیم یکی دو نفرشان خودشیفته اند. وقتی آنها را از زندگی خودمان حذف می نماییم تازه می بینیم زندگی بدون آنها چه قدر زیباتر هست.

حالا سئوال را به سطح اجتماع بکشانیم. آیا درست هست که جریان ها را حذف نماییم؟

گروه هایی که اگر قدرت گیرند ریشه دموکراسی را خواهند خشکاند باید محدود شوند والا جا برای بقیه نمی گذارند.


گروه هایی که  عامل کشورهای بیگانه هستند چی؟ فعالیت  اینها هم باید محدود شود. البته به علت حساسیت این موضوع باید در موردش چند پست دیگه هم بذارم.

اما همه آن چه که گفتم مقدمه ای بود بر این نکته که می خواهم بگویم:

جوامع و کشورهایی وضعیت مطلوب می گیرند که درآنها طرفداران سرمایه داری و چپگراها هر دو حضور فعال داشته باشند و همدیگر را مهار کنند. وقتی یکی به نفع دیگر کامل حذف می شود چهره زشت و ویرانگر دیگری رو نماید.

کشورهای کمونیستی که این روزها سمبل فلاکت تلقی می شوند   چون نیروهای راستگرا را کامل حذف نمودند به آن روز افتادند.

این روزها صداهای بلندی در ضدیت با «چپول»ها شنیده می شود. اگر چپگراها نیروی قوی ای بودند که بیم آن می رفت قدرت را قبضه کنند و عرصه را بر بقیه تنگ نمایند من هم با مخالفانشان همصدا می شدم. اما واقعیت این هست که چپگراها این روزها چنین رمقی ندارند. اگر همین چپ بی رمق  از عرصه اجتماع حذف شود یکه تازی افسار گسیخته راستگراها از آن سوی دیگر ویرانی به بار می آورد.

به علاوه اول به سراغ چپ های کلاسیک می روند و آنها را خفه می کنند بعد سراغ جریان های مهم میانی نظیر جریان های محیط زیستی یا فمینیستی می روند. حذف این نیروها که واقعا فاجعه به بار خواهد آورد.

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل

فائزه هاشمی و نامه جنجالی اش و چپ گراهای ایران

+0 به یه ن

در پی آن نامه جنجالی فائزه هاشمی، هجمه ای علیه چپگراها توسط طیف وسیعی از طرفداران جمهوری اسلامی که گاه انتقادهایی به حکومت می کنند  شروع شده.  این وسط انگار  آتش توپخانه فردی به نام عبدالرضا داوری (مشاور سابق احمدی نژاد) از همه تند تر هست و خیلی تندروانه علیه چپگراها می نویسه و خواهان حذف اونهاست.

  چپگرایی یک طیف وسیع از جامعه را شامل می شه که پشتوانه اجتماعی قابل توجهی داره و قابل حذف شدن نیست. این طیف وسیع، خدمات بسیار به ایران کرده. اشتباهات زیادی هم کرده که به ایران ضربه زده. در مواردی هم حتی خیانت کرده. من نمی دونم کفه خدماتش سنگین تر بوده یا کفه ضرباتش. فکر نکنم به این راحتی ها بشه گفت.

ملی گرایی هم طیفی هست  که باز هم خدمات داشته و هم اشتباهات (خیانت هایش  ناچیز بوده. بیشتر گول خورده تا این که آگاهانه خیانت کرده باشه.). در مجموع به نظرم می رسه  کفه خدمات ملی گراها (طیف مصدقی ها را  عرض می کنم) سنگینی می کنه. اما در مورد چپ ها نمی توانم قضاوت کنم. حسم این هست که خدمات و ضربات چپ ها تا اینجای تاریخ «یِر به یِر» در می آد. (البته فقط حس هست. نمی توانم اثبات کنم. حتی اثبات اقناعی هم نمی توانم بکنم. فقط حسم را بیان کردم و اصراری هم بر آن ندارم.) در هر صورت،  برخلاف نظر های تندروانه، این گونه طیف های سیاسی و اجتماعی ریشه دار (چه ملی گرایانه، چه مذهبی، چه چپ، چه هویت طلبی قومی، چه ...) قابل حذف نیستند.  به منظور «زنده باد...» یا «مرگ بر...» گفتن گذشته را شکافتن و سر خدمات و ضرباتشان بحث کردن  ، دردی از آینده دوا نمی کنه. باید دید چه می شه کرد که نقاط مثبت  این طیف های سیاسی- اجتماعی- فرهنگی تقویت بشه تا  در آینده خیرشان بیش از شرشان باشه. مسئله الان ما اینه نه تخطئه اعمال ۴۰-۵۰ سال پیش افرادی که یا مرده اند یا دیگه کامل بازنشسته اند و کاری از دستشان بر نمی آد.


---------

اصطلاحی در بریتانیا و نیز کشورهای اسکاندیناوی هست به عنوان «سوسیالیست شامپاینی».  من این اصطلاح را در سریال دانمارکی «بورگن» شنیده بودم. گویا برای تحقیر فعالان سیاسی به کار برده می شه که طرفدار  مرام سوسیالیستی هستند اما  سبک زندگی خودشان شیک و پیک هست.

 می گم: مگه اشکالی داره؟! فکرش را که می کنم می بینیم ایده آل بیشتر ما خانم های دهه پنجاهی طبقه متوسط  ایران که یک مقدار دغدغه های فراتر از مسایل روزمره داریم همین رویه هست که آنها به  تحقیر  «سوسیالیست شامپاینی» می نامند. به من بگید اشکالش چیه؟ چرا مستوجب تحقیر و تمسخر هست؟! 

آیا  از این جهت تحقیر می کنند که  نمی شه هم شیک و پیک بود و هم به ایده آل های چپ برای عدالت اجتماعی و ... پایبند بود؟ چرا نشه؟! به قول دوستان معترض در خیابان ها « یک اختلاس کم بشه مشکل ما حل می شه!» اگر اختلاس  ریشه کن بشه، هم می شه به آموزش پرورش و بخش بهداشت رسید هم می شه محیط زیست را تا حدود زیادی حفظ کرد و هم طبقه متوسط می تونه در رفاه و تا حدودی لاکچری زندکی می کنه. حالا نه لاکچری آن چنانی! اما می تونه سر عید آجیل توی هفت سینش بذاره. نیازی نیست هر سال یک عده که خود با پروازبیزنس کلاس دوبی می روند در فضای مجازی، کمپین تحریم آجیل شب عید راه بیاندازند!!!

الان در ویکی پدیا نگاه کردم و دیدم که انواع و اقسام اصطلاح های معادل در کشورهای گوناگون برای این مفهوم هست. در ترکیه گویا به آن «جهانگیر سولجوسو» می گن. ( جهانگیر اشاره به محله ای  مرفه در بی اوغلو ی استانبول هست. سول هم که یعنی چپ. سولجو یعنی چپگرا)


فکر کنم معادل ایرانی اش باید بشه «سوسیالیست آجیلی».

معادل غیر تحقیر آمیز و درست سوسیالیست شامپاینی در انگلیسی، centristهست. من ترجمه نکردم تا با مفهوم مرکزگرا که در واقع مخالف فدرالیزم هست اشتباه نشه.

 در نوشته بعدی ام می گه نظر خودم چیه.


--------


بعضا این صادق زیبا کلام حرف هایی می زنه که مرغ پخته خنده اش می گیره. نمی دونم شاید هم مرغ پخته گریه اش می گیره. « زیباکلام با اشاره به متن نامه فائزه هاشمی خطاب به او گفت که دختر، من در مقابل تو تعظیم می‌کنم و به این همه شهامت و شجاعت تو تبریک می‌گویم.

این استاد دانشگاه با اشاره به تجربه زندانی شدن خود در اردیبهشت امسال افزود: من تصورم این است که دلیل این نامه دلخوری فائزه از هم بندی‌های خودش است نه زندانبانان.

او در پایان این گفتگو خطاب به فائزه هاشمی گفت: تو هم باید مانند پدرت قوی باشی، البته که تو قوی هستی و نامه تو نشان از قوی بودن تو دارد، اما باز هم قوی بمان»

همچین از شجاعت فائزه هاشمی تمجید می کنه که آدم خیال می کند فائزه هم مثل  نمازگزاران بلوچ در پاییز ۱۴۰۱ با دست خالی جلوی گلوله فریاد آزادی سر داده!. این  به اصطلاح شجاعت و شهامت  فائزه هاشمی عبارت بوده از رفتار چند همبندی دلخور شدن  و خود را حق مطلق پنداشتن و در آستانه یک اعتراض اساسی دسته جمعی برای نجات جان  زندانیان دیگرسروصدا کردن که  اینها «پچ پچ» کردند.

در مهمانی ها هم گاه برخی بچه های زیر شش سال به سراغ بزرگترها می روند و شکایت می کنند که بچه های دیگر مرا بازی نمی دهند. من  این رفتار فائزه هاشمی شصت ساله  را  ورای این  شکایات بچگانه نمی بینم. اون وقت جناب زیبا کلام در شجاعت و شهامتش حماسه سرایی می کند! 

---------------

اشتراک و ارسال مطلب به:


فیس بوک تویتر گوگل


  • [ 1 ][ 2 ]